کاتیــــــ ــا | ||
وعده ی وصل تورا منتظرم و خواب هایم همه سبز ست و روزهایم همه آبی من نمی فهمم مفهوم هندسه ها را من فقط می دانم هندسه وقتی به "شش گوشه" می رسد یک دنیا درد دارد و یک دنیا حسرت و یک دنیا سکوت سکوتی سرشار از حرف هایی ک هیچ واژه ای تحمل به تصویر کشیدنش نبود من همه ارزویم پنجه انداختن در مشبک های "شش گوشه" شده گریه هایم را روزی در اوج ِ روضه وقتی مداح خوب حق را ادا کرد دخیل بستم به ضریح من گم شده ام در جاری ِ زمان و هر واژه ای هر هندسه ای هر نامی هر دردی...هر حسرتی هر تشت طلا و هر زخمی مرا می کشاند به حسین "ع" و کربلا و شش گوشه و مرا می کشاند به داغ ِ دل خواهری که دلش خون گشته زمان و مکان جایی ندارد در رسم عاشقی ما که هرلحظه مان عاشوراست و هرجا که باشیم کربلا وعده ی وصل تورا منتظرم ای همه خوب ترین دلم پژمرده گشته از حسرت این ارزو...
نجوای 1: أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ.
[ چهارشنبه 91/10/13 ] [ 10:53 عصر ] [ الهـه سـکــوت ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |